مرحوم منتظری ۲ اردیبهشت ۶۷ (۱۳ ماه مانده به درگذشت آیتالله خمینی) در نامهای به او مواردی را متذکر شد که وقتی امروزه به آن نگریسته میشود، حکم «آنچه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند!» را دارد. در بخشهایی از این نامه آمدهاست:
برای من قابل تحمل نیست که فرصت و موقعیتی که خدای متعال در عصر غیبت حضرت ولی عصر (عج) برای عالم تشیع پیش آورده و روحانیت و مرجعیت شیعه این چنین مایه امید ملتهای محروم و مظلوم جهان شده، بهسادگی این امید به یاس مبدل گردد و حیثیت اسلام و تشیع که در چهره حضرتعالی متبلور شده، خدای ناکرده ملکوک و خراب گردد که در این صورت برای قرنهای متمادی دیگر از عظمت و عزت اسلام و روحانیت و قداست ولایت فقیه خبر و اثری نخواهد بود.
قطعا حضرتعالی از اوضاع نابسامان مردم و رکود اقتصادی و سقوط پول ما (دلار سال ۶۷ فقط ۹۶ تک تومان) و کسری بودجه و خرابی شهرها و مراکز اقتصادی و تعطیلشدن کارخانهها و تورم و گرانی و کمبودها و بیکاریها و خانهبدوشی میلیونها شهروند چندین استان کشور و ترک مغازه و بازار و محل کار و پناهبردن به دهات و کوهها و تعطیلشدن موسسات فرهنگی و بالا رفتن نارضائیها و رشد مفاسد اداری و اخلاقی که لازمه قهری این وضع است کم و بیش اطلاع دارید.
اگر در گذشته چنین گفته میشد که یک عده قلیلی که از انقلاب ضربه خوردهاند و نتوانستهاند خود را با آن هماهنگ کنند، به اینگونه مطالب خلاف واقع دامن میزنند و اینجا و آنجا نامهپرانی و جوسازی میکنند، دیگر امروز این احتمال وجود ندارد.
خدا را گواه میگیرم که بسیاری از دوستان انقلاب و حضرتعالی که قبل از انقلاب و پس از انقلاب فداکاریهائی داشتهاند امروز در آستانه یاس و شک قرار گرفتهاند، و متاسفانه یکی از کارهای روزمره من گوشدادن به درددل و شکایات این قبیل افراد است و اصرار دارند مطالبشان را که نوعا مسائلی کلی است به عرض حضرتعالی برسانم، و من هم جز سکوت و طفرهرفتن راهی ندارم.
ما متاسفانه در جنگ و در بسیاری از کارهای دیگر فرصتهای زیادی را از دست دادیم، و هر روز دلمان را به گزارشهای مبالغهآمیز نسبت به خوبی وضع خود و خرابی وضع دشمن و به شعارها و وعدههای بیاساس خوش کردیم و اجازه احتمال خلافدادن را هم ندادیم تا بالاخره وضع ما به اینجا رسید که دولتها که جای خود دارند، بسیاری از ملتها را هم از دست دادیم و آنهمه قداست و احترام و ایمان و امید سالهای اول انقلاب که سرمایه عظیمی برای انقلاب بود بتدریج از دست میرود، و آنچنان چهره نورانی اسلام و انقلاب و مقام رهبری را خراب جلوه دادهاند که جز تعدادی انگشتشمار در هر کشوری برای ما باقی نمانده است.
من برخلاف آنچه شاید فکر شود، آدم بدبین و تندی نبوده و نیستم ولی از این واقعیت تلخ رنج میبرم که ما در اثر قصورها و ضعفها و خودمحوریها و سوءمدیریتها و سپردن کارها به دست ضعفا و سیاستهای غلط و ناهماهنگیهای روشن در تصمیمات و در اجرا، یک چنین ملت بزرگ و فداکار و کمنظیر در تاریخ را بتدریج از دست بدهیم.
البته من از تلاش و احساس مسئولیت بسیاری از برادران مسئول خبر دارم و آنان را دعا و تایید میکنم، ولی از این متاسفم که بسیاری از ما گرفتار یک حالت غرور و خودبینی و غفلت از واقعیات شدهایم و تذکرات را هم به بازی میگیریم و شاید علت عدم استجابت دعاها هم همین حالت ما باشد.
من از توطئه ابرقدرتها در دامنزدن به نارضائیها و تبلیغات مسموم ایادی آنان خبر دارم، ولی میگویم سرمایه عظیم ما همین ملت فداکار است، تا کی باید آنان در این وضع زندگی کنند؟ و علاوه بر فشار اقتصادی برخورد بعضی از ما هم با آنان تند و خصمانه باشد؟
به شعارهای تلقینی و مصاحبههای ساختگی نباید دل خوش کرد. باید واقعیتهای اجتماعی را هم در نظر داشت. خدا شاهد است روحانیت در حال انزوا و بدنامی قرار گرفته، در بسیاری از شهرها به روحانیون بهخصوص اگر بفهمند شاغل پست و مقامی هستند توهین علنی میکنند، تعداد داوطلب برای جبههها و کمککننده به جبههها و حاضر در مراسم سریعا رو به کاهش است و بسیاری از کمکها از روی فشار و ترس و رودربایستی است.
این مطالب را من از افراد ناراضی و رادیوهای ضدانقلاب نمیگویم، از قول همان رزمندگان و شهیددادهها و مردم کوچه و بازار و از قول بسیاری از مسئولین و شاغلین میگویم.
تا دیر نشده و فرصتها بهکلی از دست نرفته، حضرتعالی که در مقاطع مهم این انقلاب را از سقوط نجات دادهاید بجاست فکری بکنید و به گزارشهای معمولی و رسمی اکتفا نکنید.
من میدانم که بعضی از مسئولین یا شهامت صراحتگوئی را ندارند و یا به ملاحظه حال حضرتعالی و پرهیز از نگرانکردن شما مسائلی را به حضرتعالی به همان نحو که واقعیت دارد نگفته و نمیگویند.
۵ رمضان المبارک ۱۴۰۸ مطابق ۲ اردیبهشت ۶۷
حسینعلی منتظری
خاطرات جلد دوم صفحه ۱۰۴۵
این نامه ۱۳ ماه و ۱۲ روز قبل از درگذشت آیت الله خمينى نوشته شده است.